Sunday, August 17, 2014

خودکشی یک نوجوان ۱۶ ساله با سقوط از چرخ و فلک در شهر بازی


هایدگر درست میگفت. پرسش از هستی به نسیان سپرده شده است. اما او به جای راه شهر ، راه تاریک جنگل را در پیش گرفت تا به گفته ی خویش به این پرسش بینادین دست یازد که " چرا هستنده ها، هستند، به جای آنکه نباشند؟ "
او " دازاین " را خلق کرد ولی شاید به ذهنش هم خطور نمی کرد پروسه ی تکامل دازین می تواند در مناسبات خارج از جنگل و کلبه ی بی آب و برق او ، چنان به سرعت پیش رود که کودکی شانزده ساله ، هستی را منهدم کند! او نمی توانست هیچ "دازاین" متلاشی شده ی شانزده ساله ای را تصور کند. او نمی توانست بپرسد که نیسنده ها چرا نیستند به جای آنکه باشند! 
این راه دشواری بود که مارکس در بطن شهر سرمایه دارانه طی کرد. او گفت: انسان خلع شده از مالکیت بر ابزار تولید ، انسان خلع شده از امکان کمترین تسلط بر دستان اش، از هستی به برون پرتاب شده است. 
از همین روست که کودکان کارگر ده - یازده ساله ی حاشیه ی شهرها، بی آنکه حتا اجازه ی آموختن الفبا داشته باشند می پرسند: " اصلا چرا هستیم؟ مردن به تخمم نیست. "
هستنده ی اعماق تاریخ، هستنده ی اطراف اتوبان آزادگان، نیست میشود تا روزی بپرسد اصلا چرا هستم من که بهر حال نیست هستم! 
بگذاریم و بگذریم. چندان جایی برای فلسفه بافیهای آنچنانی نداریم. همه ی ما به شکل صعب و سنگینی در حال سقوطیم. برای طی طریق از موجود به وجود ، برای به سخره گرفتن جوهر صدرایی نیاز به عمر فزون از چند دهه نیست. فقط شانزده سال! و این کیمیای مخوف جهان ماست. جهان بدنهای از خود بیگانه. جهان بدون حق کودکی. جهانی که شهربازی ها در آن میدان سقوط ایکاروس است. ایکاروسی که هیچ پری نداشت بر بدن جز یک اسکناس هزار تومانی. 
هی هستی تخمی. هی هستی بدون خورشید. هستی ای که ایکاروست را در شانزده سالگی منهدم میکنی بی آنکه حتا برای آنی گرمای خورشیدت را بر جانش بتابانی. ای 
هستی سرد و مفرغین. تف ...


پ.ن: " ماموران در بازرسی از پیکر بی‌جان پسر نوجوان دیدند که او هیچ مدرک شناسایی همرا ندارد. این پسر ناشناس 
تنها ‌هزارتومان داخل جیبش بود. "


نیما سلیمی
مرگ بر جمهوری اسلامی

2 comments:

  1. مرگ بر روشنفکر و مردم دهه 40 و50 که اخوندها را اوردند چرا مرگ بر جمهوری اسلامی

    ReplyDelete
  2. اصلا خودت فهمیدی چی چی نوشتی؟ والله من که اصلا سر در نیاوردم

    ReplyDelete